خانواده فرهنگی چشمه / مدرسه چشمه /مجله/الهام و اجتناب

الهام و اجتناب

نظر شش نویسنده درباره‌ی به تعویق انداختن نوشتن
الهام و اجتناب

تافی برودسر اکنر
راستش وحشیانه‌ترین و در عین حال مثمرثمرترین شکل به تعویق ‌انداختن، نوشتن یک چیز دیگر است. حسش شبیه یک‌جور شورش است اما در واقع فقط هوشمندی در استفاده از زمان و خدمت به همان تنبلی واقعیِ خودتان است. تعویق واقعی این است که از جا بلند شوید و ننویسید.

میراندا جولای
بهترین حالت به تعویق انداختن این است که بروم سراغ کارهایی که دلم نمی‌خواهد انجام بدهم. نگویم از حجم ایمیل‌های کاری و کارهای خانه‌ای که در طول تعویقِ نوشتن انجام داده‌ام! بهترین بخش قضیه اینجاست: وقتی بالاخره می‌نشینید پای نوشتن، و آخرِ روز دست از نوشتن می‌کشی، می‌بینی قبوض به‌ شکلی جادویی پرداخت شده‌، کف‌ خانه تمیز است...

آپارنا نانچرلا
مثل بسیاری از آدم‌هایی که کارشان را به تعویق می‌اندازند و بسیاری از کمال‌گراها، من هم تصویری از کتاب نوشتن در ذهنم داشتم، و بعد معلوم شد که کاملاً اشتباه و غیرواقعی است. نوشتن به‌کلی با تصوراتم فرق داشت. مجبور شدم در میانه‌ی راه با خودم کنار بیایم، در این حد که: خب، امروز از ساعت یازده شب تا دوازده شب می‌نویسی، و شاید سه پاراگراف خوب از کار دربیاید، و همین کافی است. لزومی ندارد آن آدمی باشی که پنج روز در هفته، هفت ساعت پشت میز می‌نشیند و کار می‌کند. چون فکر می‌کنم از آن دسته آدم‌هایی هستم که بازه‌ی زمانی توجه‌‌شان مدام بالا و پایین می‌شود. و بخش زیادی از آن مربوط به اضطراب است: می‌نشینم به نوشتن، بعد کم‌کم حس ناراحتی و انتقاد از خود سراغم می‌آید. آن وقت مجبور می‌شوم کار دیگری بکنم. و شاید این شبیه نوشتن نباشد، اما برای من نوشتن به همان اندازه مهم است که فاصله گرفتن از آن.

آندره دوبوس سوم
دروغ نیست اگر بگویم که اساساً نوشتن را به تعویق نمی‌اندازم، و اگر هم پیش آمده، به‌ندرت بوده. اما خیلی صبح‌ها اصلاً دل و دماغ نوشتن نداشته‌ام، مخصوصاً وقتی که روی لحظه‌ای مهم در داستان یا رمان کار می‌کنم، لحظه‌ای که می‌دانم تمام تمرکز و توجه و هرچه مهارت و ابزار نوشتن بلدم لازم دارد. چنین لحظه‌ای می‌تواند به‌غایت دلهره‌آور باشد و بارها وسوسه شده‌ام که قهوه‌ی بیشتری بریزم و اخبار صبحگاهی را بیشتر نگاه کنم. اما این کار را نمی‌کنم، و نوشتنم را به تعویق نمی‌اندازم، چون آن‌وقت وضعم بدتر می‌شود. نویسندگانی که به‌نوعی نوشتن را به تعویق می‌اندازند قضاوت نمی‌کنم، اما گاهی از خود می‌پرسم شاید آن‌ها کارشان را به تعویق می‌اندازند چون نوشتن دیگر آن احساسی را که می‌خواهند درشان برنمی‌انگیزد. ولی مسئله درباره‌ی احساسات نویسنده نیست، هست؟ من که اگر بخواهم احساس خوبی داشته باشم ورزش می‌کنم، برای خانواده‌ام غذا می‌پزم یا گوشه‌ای از کارهای خانه را انجام می‌دهم.

جورج ساندرز
من چند گیتار در اتاقِ کارم دارم. اما به آن‌ها به چشم «طفره‌رفتن» از کار نگاه نمی‌کنم، بلکه بیشتر یک‌جور «آماده‌ شدن» برای کار است. در این‌که چند دقیقه‌ای با گیتار ور بروی و بی‌هدف بنوازی چیزی وجود دارد؛ یک‌چیزی در مایه‌های گرم کردن موتور. انگار به ذهن خلاق یادآوری می‌کند باید آرام و آزاد و سرخوش بماند و خودش را بیش از اندازه جدی نگیرد.

آنا هوگلند
بین دو نیرویی که می‌توانند شما را از میزکارتان دور کنند، باید تمایز اساسی‌ای گذاشت: الهام و اجتناب. وقتی با دوست قدیمی‌ام در پارک حفاظت‌شده‌ای قدم می‌زدم یا وقتی به تماشای آثار لوئیز بورژوا رفتم، کششی از سرِ میل، انرژی و علاقه بود ــ میل به آفرینش، نیرویی الهام‌بخش در کار بود ــ و به همین دلیل آن فعالیت‌ها در لحظه لذت‌بخش بودند و در عین حال برای خلاقیت پُربار. 
اجتناب می‌تواند ظاهری مشابه داشته باشد ــ تمیزکاری در حالی که پادکست گوش می‌دهم؛ دویدن در یک صبح دل‌انگیز ــ اما همان چیز نیست. می‌فهمم که دارم از نوشتن فرار می‌کنم، وقت‌هایی که دیگر هیچ میلی به بازگشت به نوشتن ندارم. از صفحه فرار می‌کنم بی‌آنکه مقصدی در نظر داشته باشم؛ فقط می‌خواهم هر جای دیگری باشم جز آن‌جا. ویدئوهای یوتیوبی را که قبلاً دیده‌ام دوباره تماشا می‌کنم، این‌ور و آن‌ور می‌چرخم، وقت محدودم را در شبکه‌های اجتماعی و خواندن اخبار سلبریتی‌ها تلف می‌کنم. از ذهنم و از نوشتنم بیزار می‌شوم؛ وقتی فایل را باز می‌کنم سرخورده‌ام. اگر این احساسات فراگیر شوند، اگر تبدیل شوند به احساس غالب در نسبت با کارم، آن وقت می‌فهمم که حتی تعویقِ الهام‌بخش هم این مشکل را حل نخواهد کرد. این یعنی وقتِ پرسیدنِ آن سؤال دردناک اما حیاتی رسیده: آیا واقعاً این همان چیزی است که باید بنویسم؟ پاسخ در دلِ همین پرسش نهفته است.

منبع: وبسایت Lithub، نوامبر 2024